الهي
خواندي تاخير کردم
فرمودي تقصير کردم
الهي
عمر خود بر باد کردم
و بر تن خود بيداد کردم
الهي
بساز کار من و منگر به کردار من
هرگاه گويم برستم
شغلي ديگر دهي بدستم
الهي
از پيش خطر و از پس راهم نيست.
دستم گير که جز فضل تو پشت و پناهم نيست.
اي بود و نابود من تو را يکسان
از غم مرا به شادي رسان
الهي
اقرار کردم به مفلسي و هيچ کسي.
اي يگانه اي که از همه چيز مقدسي
چه شود اگر مفلسي را به فرياد رسي
الهي
اگر با تو نمي گويم افگار مي شوم
چون با تو مي گويم سبکبار مي شوم.
الهي
ترسانم از بدي خود
بيامرز مرا به خوبي خود
ابليس در آسمان زنديق شد
ابوبکر در بتخانه صديق شد.
بر گناه دليري مکن که حق صبور است.
خويشتن را غرور مده که او غفور است.
بيدار شو که بيگاه شود
نبايد که آخر کار تو تباه شود
گناه را به تقدير الله دان که بيگناه آيي
طاعت را به تقدير الله دان تا به راه آيي
الهي
در دلهاي ما جز بذر محبت مکار