(2/26/2007 3:45:28 PM): < >
چرا نمیشه امروز به کسی اعتماد کرد؟
نمی دونم این بار از کجا شروع کنم. برام خیلی سخته، دلم مثل چاهی است عمیق که از روی اعتماد تمام آب زلال خودش رو پیش چشم امانت گذاشته ولی هر وقت که ما از آب آن می چشیم. چشم با تمام افتخار می گوید این از آنِ من است و هیچ حرفی از دل به میان نمی آید.
ولی دل همچنان صبورانه به کار خود ادامه می دهد. تا جایی که ما فکر می کنیم، دیگه دلی وجود نداره و همة توجهمون به چشمِ.
چشمی که حتی به سرچشمة خودش هم وفا نکرده.
این دل خیلی حرفا داره بزنه ولی حیف......
چون تنها راه اینکه راز خودش رو بگه زبانِ
ولی افسوس که زبان هم به دل وفا نکرد و بارها و بارها اون رو شکست و اجازه نداد تا خودش رو خالی کنه.
ولی دل همچنان صبورانه به کار خود ادامه می دهد.
آخ که اگه همه با دل یکی میشدن ........
چرا نمیشه امروز به کسی اعتماد کرد؟
خدایا، بین مردم اعتماد داره از بین میره.
دیگه کسی، کسی رو قبول نداره.
همه مردم از هم فرار می کنن، دیگه نمیشه خوب رو از بد تشخیص داد.
دیگه نمیشه دوست رو از دشمن تفکیک کرد.چرا گاهی نزدیک ترین دوست انسان بزرگترین دشمن هم هست. دیگه نمیشه به همسایه کمک کرد.
دیگه برای کسی که مشکل داره گلریزون نمیگیرن.
همه از هم سوء استفاده می کنن.
ظلم بیداد میکنه؟
آیا ظهور یار نزدیکه؟؟؟
نوشته شده توسط : نگهبان چاه