(2/26/2007 3:45:28 PM): < >
خدا گفت : زمین سردش است . چه کسی می تواند زمین را گرم کند ؟
لیلی گفت : من .
خدا شعله ای به او داد . لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت .
سینه اش آتش گرفت . خدا لبخند زد .لیلی هم .
خدا گفت : شعله را خرج کن . زمینم را به آتش بکش .
لیلی خودش را به آتش کشید . خدا سوختنش را تماشا کرد .
لیلی گُر می گرفت . خدا حظ می کرد .
لیلی می ترسید . می ترسید آتشاش تمام شود .
لیلی چیزی از خدا خواست . خدا اجابت کرد .
مجنون سر رسید . مجنون هیزم آتش لیلی شد .
آتش زبانه کشید . آتش ماند . زمین خدا گرم شد .
خدا گفت اگر لیلی نبود ٬ زمین من همیشه سردش بود
-عرفان نظر آهاری-
نوشته شده توسط : نگهبان چاه